1 دلا ز صیقل محنت جلا نمی گیری ز موج اشک پیاپی صفا نمی گیری
2 عنان سرکشی نفس را براه هوس بگیر و فکر مکن اژدها نمی گیری
3 بخاک عجز ز پیری نشسته ای و هنوز بغیر گردن مینا عصا نمی گیری
4 در آسیای سپهر استخوانت آرد شدست هنوز توشه راه فنا نمی گیری
5 چو طفل حرص تو دندان بسنگ برده خرد چرا ز شیر هوسهاش وا نمی گیری
6 چهار حد وجودت خلل پذیر شدست بجز شکم خبر از هیچ جا نمی گیری
7 زخامشی دهن غنچه پر ز زر شده است سکوت جایزه دارد چرا نمی گیری
8 کلیم کلبه فقر و حصیر، این عجبست چه آتشی تو که در بوریا نمی گیری