- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا،خوش کرده ای منزل به کوی وصل دلداران دگر با یادم آوردی قدیمی صحبت یاران
2 ز خاکت بوی عهد یار مییابد دماغ من زهی!بوی وفاداری، زهی!خاک وفاداران
3 خوشا آن فرصت و آن عیش و آن ایام و آن دولت که با مطلوب خود بودم علی رغم طلبگاران
4 بمان ،ای ساربان،ما را به درد خویش و خوش بگذر که بار افتاده همراهی نداند با سبک باران
5 خود ، ای محملنشین، امشب ترا چون خواب میآید که از دوش شتر بگذشت آب چشم بیداران
6 ز آه سرد و آب چشم خود دایم به فریادم که اندر راه سودای تو این بادست و آن باران
7 نسیم صبح، اگر پیش طبیب من گذریابی بگو: آخر گذاری کن، که بدحالند بیماران
8 اگر یاران مجلس را نصیحت سخت میآید من از مستی نمیدانم، چه میگویند هشیاران؟
9 چنان با آتش عشقت دلم آمیزشی دارد که آتش در نیامیزد چنان با عود عطاران
10 حدیثم را، که میسود ز شیرینی دل مردم بخوان، ای عاشق و درده صلای انگبین خواران
11 مجوی، ای اوحدی، بیغم وصال او، که پیش از ما درین سودا به کوی او فرو رفتند بسیاران