1 دلا، دگر قدم از کوی دوست بازمکش کنون که قبله گرفتی سر از نماز مکش
2 بر آستانهٔ معشوق اگر دهندت بار طواف خانه کن و زحمت حجاز مکش
3 ز ناز کردن او ناله چیست؟ شرمت باد ترا که گفت: کزو کام جوی و ناز مکش؟
4 نسیم باد، بده بوی آن نگار و دگر مرا در آتش اندوه در گداز مکش
5 ز من به حلقهٔ آن قبلهٔ طراز بگوی که: بیش بر رخم از خون دل تراز مکش
6 چو بوسه نمیدهی رخ به عاشقان منمای چو دانه نیست درین عرصه دام باز مکش
7 ازین سپس که ببینم بخواهمش گفتن که: پرده بر رخت، ای یار دلنواز مکش
8 کشیدم آن سر زلف دراز را روزی به طیره گفت که: اوحدی، دراز مکش
9 گرت خزینهٔ محمود نیست درست طمع دلیر در شکن طرهٔ ایاز مکش