- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی
2 در این مه چون در دوزخ ببندی هزاران در ز جنت برگشایی
3 نخواهد ماند این یخ زود بفروش بیاموز از خدا این کدخدایی
4 برون کن خرقه کان زین چار رقعهست ترابی آتشی آبی هوایی
5 برهنه کن تو جزو جان و بنما ز خرقه گر به کل بیرون نیایی
6 بیامد جان که عذر عشق خواهد که عفوم کن که جان عذرهایی
7 در این مه عذر ما بپذیر ای عشق خطا کردیم ای ترک خطایی
8 به خنده گوید او دستت گرفتم که میدانم که بس بیدست و پایی
9 تو را پرهیز فرمودم طبیبم که تو رنجور این خوف و رجایی
10 بکن پرهیز تا شربت بسازم که تا دور ابد باخود نیایی
11 خمش کردم که شرحش عشق گوید که گفت او است جان را جان فزایی