- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا گر گوهر مقصود خواهی دیده دریا کن ز فیض دانۀ اشگ آستین پر درّ لالا کن
2 بقوسین علایق چند چون پرگار سرگردان درون نه پای وجا از نقطۀ موهوم ادنی کن
3 ز فیض شمس لاهوتی در این نادوس ناسوتی بتهلیلات اکسیریه نفس مرده احیا کن
4 بدار الخیر حکمت نه رخ و در عین درویشی بنه اکلیل زر بر سر به تخت هر مسی جا کن
5 اگر نقش بقا خواهی در ای مرآت طبعانی هیولا را بصورت آر و صورترا هیولا کن
6 چو دیو خیره در چاه طبیعت سرنگون تا کی بیا بر شکل انسانی نگاهی سوی بالا کن
7 اگر چون پورعمران طالب نور تجلائی عصای مسکنت بر دست گیر و سینه سینا کن
8 یکی کن جوهر روح و جسد با نقش لاهوتی ره توحید گیر و ترک تثلیث نصاری کن
9 نمیگویم ز ایجاد طبیعی سر بزن لیکن بتکلیف ازادای آنچه آنجا خواهی اینجا کن
10 ز گنج عقل میراث پدر دست آور و بنشین بصدر علم و بر قدّوسیان تعلیم اسما کن
11 چو کرکس بر سر مردار دنیا پر زنان تا کی بقاف قرب نه پای و مکان بر فرق عنقا کن