-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئی اگر ضربت زند شاید که از خدمت سخن گوئی
2 اگر کشتن بود کامش ترا باید شدن رامش نخواهی جستن از دامش که او شیر و تو آهوئی
3 ز جام عشق اگر مستی بشو دست از غم هستی چو در دلدار پیوستی ز غیر او چه میجوئی
4 ز شوق روی آن دلبر فدا کن مال و جان و سر ز عقل و دین و جان بگذر اگر دیوانه اوئی
5 چو یار آمد بدلجوئی بهر جانب چه میپوئی چو با تست آنچه میجوئی چرا آشفته هر سوئی
6 از این تخمیر آب و گل توئی مقصود حق ای دل توئی دریای بی ساحل بصورت گر چه چون جوئی
7 ز گوهرهای گنج شه بغواصی شوی آگه در این دریا اگر یکره دو دست از جان فرو شوئی
8 حسین از فیض سبحانی مشامی جوی روحانی که از نفخات ربانی ریاحین رضا بوئی