- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست هر کجا شیشه می دید چو پیمانه نشست
2 رفتی از دیده و من دشمن چشمم، که چرا بسفر زود رود هر که درین خانه نشست
3 کس گرفتار برابر وی تو چون چشمت نیست زیر آن تیغ بلا سخت اسیرانه نشست
4 همنشین می دهیم پند، ولی معذوری خوی دیوانه گرفت آنکه بدیوانه نشست
5 بیشتر از همه مرغ دل ما را کشتی جرمش این بود که در دام تو بیدانه نشست
6 خواهم از پای خود این بند وفا بردارم چون نگین چند توان بر در یک خانه نشست
7 ترک این هرزه روی ها نتوان کرد، کلیم نمکش رفت چو دیوانه بویرانه نشست