- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی کز غمش می به ساغر ندارد الهی که تا حشر سر بر ندارد
2 چه گل چیند از پنجه دست رسایی که خاری ز راه دلی بر ندارد
3 گلم دست خالی است از سیر باغی که تا سایه خار بی بر ندارد
4 نچینم گل باغ آیینه ای را که بویی ز خاک سکندر ندارد
5 بنازم به قدری که تمکین نداند ببالم به شأنی که لنگر ندارد
6 نخواهم چو گل در حنا پنجه ای را که از چنگ دل زخم خنجر ندارد
7 نگوید کسی با پدر خواب یوسف که سودای رشک برادر ندارد
8 اسیر از دلم خون روان شد ندیدم کتابی که نادانی از بر ندارد