دل چو سلطان ملک از شاه نعمت‌الله ولی قصیده 10

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

دل چو سلطان ملک جان گردد

1 دل چو سلطان ملک جان گردد پادشاه همه جهان گردد

2 چون ز چونی رسد به بی چونی مالک ملک لامکان گردد

3 دل ز صورت چو رو به معنی کرد بی نشانش همه نشان گردد

4 گرد بر گرد نقطهٔ وحدت همچو پرگار خط کشان گردد

5 اول خویش را چو بشناسد مهدی آخر الزمان گرد

6 چون طلسمش شکسته شد به درست گنج پنهان بر او عیان گردد

7 نقد دل قلب از آنش می خوانند که ملقب به این و آن گردد

8 گاه باشد مجاور کعبه گاه مست در مغان گردد

9 عرش اعظم دل است و آن دل ماست به دلیل این سخن بیان گردد

10 هر که شد غرقه اندر این دریا قطره اش بحر بیکران گردد

11 چون ز هستی خود شود فانی باقی ملک جاودان گردد

12 هر که دل را شناخت در دو جهان فارغ از سود و از زیان گردد

13 لیس فی الدار غیرهُ دیّار این چنین کن اگر چنان گردد

14 سخن دل ز گفتهٔ سید مونس جان عاشقان گردد

عکس نوشته
کامنت
comment