دل بیتو چنان سوخت از بابافغانی شیرازی غزل 144

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

دل بیتو چنان سوخت که داغش نتوان یافت

1 دل بیتو چنان سوخت که داغش نتوان یافت در بزم تو دیگر بچراغش نتوان یافت

2 هر چند که گم گشته ی ما هست پری خوی اما نه چنان هم که سراغش نتوان یافت

3 مجنون در مکتب خوبانست دل من در خانقه و کنج فراغش نتوان یافت

4 دل شیفته ی شاهسواریست که هرگز لهوش نتوان دیدن و لاغش نتوان یافت

5 محروم بماندیم درین بزم که ساقی ترکیست که بویی ز ایاغش نتوان یافت

6 مرغی که سراسیمه ی دامست فغانی در گرد گل و گوشه ی باغش نتوان یافت

عکس نوشته
کامنت
comment