1 دگر گفت کای پیر با آفرین به همت جهان کرده زیر نگین
2 زمیدان و وادی و بستان و کاخ چه باشد کزین پیش باشد فراخ
3 بزرگ و فراخی گره هیچ چیز نباشد به گیتی چه دانیم نیز
1 ببستند مه را به مریخ عقد به مفلس بدادند آن گنج نقد
2 چو بودش به زور وهنر دستبرد زمیدان جهان گوی خوبی ببرد
1 چو تاریکی شب پدیدار شد سپه را زسر،رزم و پیکار شد
2 فروهشت در کوه چون پر زاغ برافروخت کیوان زکوکب چراغ
1 که گر می پذیری درین صیدگاه کنی سربلندم در این جایگاه
2 یک امروز و فردا هم اینجا بیا تو مهمان مایی و ما کدخدا