1 دگر گفت کای بحر دانشوری تو فرهنگیان را یکایک سری
2 درختی شنیدم همه برشده زاشیا یکایک فراتر شده
3 ندانم چه باشد بدان سان بلند بود روشن این شاخ،بر هوشمند
1 چو بشنید از من جهان پهلوان به گل زد گلابی زنرگس روان
2 بدادش بسی خواسته دلپذیر به نزدیک خود خواند گویا دبیر
1 که گر می پذیری درین صیدگاه کنی سربلندم در این جایگاه
2 یک امروز و فردا هم اینجا بیا تو مهمان مایی و ما کدخدا
1 بفرمود شیر ژیان تا دبیر بیاورد بر خامه مشک وعبیر
2 نویسد یکی نامه پاکیزه وار به نزدیک آن مرد ناهوشیار