-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی
2 بر لب دجله ز بس نوش لب نوشلبان غنچه غنچه شده چون پشت فلک روی زمی
3 نازنینان عرب دیدم و رندان عجم تشنهدل ز آرزو و غرقه تن از محتشمی
4 پیری از دور بیامد عجمی زاد و غریب چشم پوشیده و نالان ز برهنه قدمی
5 دهنش خشک و شکفته رخش از ابر مژه جگرش گرم و فسرده تنش از سرد دمی
6 تشنگی بایه برده به لب دجله فتاد سست تن مانده و از سست تنی سخت غمی
7 آب برداشتن از دجله مگر زور نداشت که نوان بود ز لرزان تنی و پشت خمی
8 شربتی آب طلب کرد ز ملاحی و گفت هات یا شیخ ذهیبا حرمی الرقم
9 پیر گفت ای فتی آن زر که ندارم چه دهم گفت: اخسا قطع الله یمین العجمی
10 آبی از دجله چوبینم که به پیری ندهند من ز بغداد چه گویم صفت بیکرمی
11 بیدرم لاف ز بغداد مزن خاقانی گر چه امروز به میزان سخن یک درمی