- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی به شبنم گریهٔ ما نوگلی خندید و رفت از زبان اشک هم درد دلی نشنید و رفت
2 از تماشاگاه هستی مدعا سیر دل است چون نفس باید بر این آیینه هم پیچید و رفت
3 شمع محفل بر خموشی بست و مینا بر شکست هر کسی زین انجمن طرز دگر نالید و رفت
4 زین بیابان هر قدم خار دگر دارد کمین رهروان را پیشپای خویش باید دید و رفت
5 عزم چون افتاد صادق راه مقصد بسته نیست اشک در بیدست و پایی ها به سر غلتید و رفت
6 کوشش واماندگان هم ره به جایی میبرد سر به پایی میتوان چون آبله دزدید و رفت
7 عالمی صد ناله پیشآهنگی امید داشت یک نگاه واپسین ناگاه برگردید و رفت
8 ای سحر در اشک شبنم غوطه میباید زدن کز شکست رنگ بر ما عافیت خندید و رفت
9 هیچ شبنم برنیارد سر ز جیب نیستی گر بداند کز چه گل خواهد نظر پوشید و رفت
10 زان دهان بینشان بوی سراغی بردهام تا قیامت بایدم راه عدم پرسید و رفت
11 صبحدم بیدل خیال نوبهار آیینهای از تبسم بر گل زخمم نمک پاشید و رفت