دی، کودکی بدامن مادر از پروین اعتصامی قطعه‌ 108

پروین اعتصامی

آثار پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

دی، کودکی بدامن مادر گریست زار

1 دی، کودکی بدامن مادر گریست زار کز کودکان کوی، بمن کس نظر نداشت

2 طفلی، مرا ز پهلوی خود بیگناه راند آن تیر طعنه، زخم کم از نیشتر نداشت

3 اطفال را بصحبت من، از چه میل نیست کودک مگر نبود، کسی کو پدر نداشت

4 امروز، اوستاد بدرسم نگه نکرد مانا که رنج و سعی فقیران، ثمر نداشت

5 دیروز، در میانهٔ بازی، ز کودکان آن شاه شد که جامهٔ خلقان ببر نداشت

6 من در خیال موزه، بسی اشک ریختم این اشک و آرزو، ز چه هرگز اثر نداشت

7 جز من، میان این گل و باران کسی نبود کو موزه‌ای بپا و کلاهی بسر نداشت

8 آخر، تفاوت من و طفلان شهر چیست آئین کودکی، ره و رسم دگر نداشت

9 هرگز درون مطبخ ما هیزمی نسوخت وین شمع، روشنائی ازین بیشتر نداشت

10 همسایگان ما بره و مرغ میخورند کس جز من و تو، قوت ز خون جگر نداشت

11 بر وصله‌های پیرهنم خنده می‌کنند دینار و درهمی، پدر من مگر نداشت

12 خندید و گفت، آنکه بفقر تو طعنه زد از دانه‌های گوهر اشکت، خبر نداشت

13 از زندگانی پدر خود مپرس، از آنک چیزی بغیر تیشه و گهی آستر نداشت

14 این بوریای کهنه، بصد خون دل خرید رختش، گه آستین و گهی آستر نداشت

15 بس رنج برد و کس نشمردش به هیچ کس گمنام زیست، آنکه ده و سیم و زر نداشت

16 طفل فقیر را، هوس و آرزو خطاست شاخی که از تگرگ نگون گشت، بر نداشت

17 نساج روزگار، درین پهن بارگاه از بهر ما، قماشی ازین خوبتر نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment