-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
2 تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
3 نه ره نظّارهام را با جمال با صفا دادی نه گوشم را کلامی ز آن لب دیرآشنا دادی
4 نه زنجیری به دستم ز آن سر زلف دوتا دادی نه پا را رخصت سیر سر کوی وفا دادی
5 نه محتاج عجم یک جو نه ممنون عرب بودم نه غمگین یک زمان در فکر دیبا و قصب بودم
6 نه لبشیرین به نوش شکّر و شهد طرب بودم نه من در کنج عزلت فارغ از قید طلب بودم
7 جنون ما ز کوی و شهر بر صحرا کشید آخر هر آن داغی که بر دل بود بر رسوا کشید آخر
8 میان ما و مجنون عشق بر دعوا کشید آخر شکیب از ما رمید و عقل از ما پا کشید آخر
9 هر آن گاهی که از تمکین به سوی من نگه کردی نگه کردی و روزم را چو چشم خود سیه کردی
10 ز هجران کشتیم ای بی وفا آخر تبه کردی جفا را بر فلک بردی وفا را خاک ره کردی
11 تو مست حسن بودی از وفا کردیم بیدارت سگ کوی تو بودیم از صدا کردیم بیدارت
12 ز خود چون بیخبر بودی تو ما کردیم بیدارت ز خواب اختلاط غیر تا کردیم بیدارت
13 ز رخسارت حیا دیدم حیا دیدم حیا دیدم من از چشمت بلا دیدم بلا دیدم بلا دیدم
14 ز دستت بس جفا دیدم جفا دیدم جفا دیدم نمیگویم چهها دیدم چهها دیدم چهها دیدم
15 در این گلشن عجایب نونهالی داشتی صالح سر راه عجب وحشی غزالی داشتی صالح
16 تو چون قصاب ما فکر محالی داشتی صالح به بزمش با رفیقان طرفه حالی داشتی «صالح»