1 چهارم روز مجلس تازه کردند غناها را بلند آوازه کردند
2 به بخشیدن در آمد دست دریا زمین گشت از جواهر چون ثریا
3 ملک چون شد ز نوش ساقیان مست غم دیدار شیرین بردش از دست
4 طلب فرمود کردن باربد را وزو درمان طلب شد درد خود را
1 فروزنده شبی روشنتر از روز جهان روشن به مهتاب شبافروز
2 شبی باد مسیحا در دماغش نه آن بادی که بنشاند چراغش
1 چنین در دفتر آورد آن سخنسنج که برد از اوستادی در سخن رنج
2 که چون شیرین ز خسرو باز پس ماند دلش دربند و جانش در هوس ماند
1 چو مشگین جعد شب را شانه کردند چراغ روز را پروانه کردند
2 به زیر تختهنرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به