گر دو روزی کامجو در عشق از اسیر شهرستانی غزل 609

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

گر دو روزی کامجو در عشق بی آرام بود

1 گر دو روزی کامجو در عشق بی آرام بود همچو داغ لاله در آتش نشینی خام بود

2 سخت ممنونم ز رسوایی که روز خوش ندید تا دل دیوانه در زنجیر ننگ و نام بود

3 آگه از حال دلم بی منت پیغام شد بی زبانیها میان ما و او پیغام بود

4 هر کجا رفتم دل بیمار من صحت نیافت سازگار آب وهوای شهر بند دام بود

5 هر کجا تنها دچارم شد ز شرم او اسیر دیده خصم دیدن و دل دشمن آرام بود

عکس نوشته
کامنت
comment