روز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 414

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

روز و شب خدمت تو بی‌سر و بی‌پا چه خوشست

1 روز و شب خدمت تو بی‌سر و بی‌پا چه خوشست در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست

2 بر سر غنچه بسته که نهان می‌خندد سایه سرو خوش نادره بالا چه خوشست

3 زاغ اگر عاشق سرگین خر آمد گو باش بلبلان را به چمن با گل رعنا چه خوشست

4 بانک سرنای چه گر مونس غمگینان‌ست از دم روح نفخنا دل سرنا چه خوشست

5 گر چه شب بازرهد خلق ز اندیشه به خواب در رخ شمس ضحی دیده بینا چه خوشست

6 بت پرستانه تو را پای فرورفت به گل تو چه دانی که بر این گنبد مینا چه خوشست

7 چون تجلی بود از رحمت حق موسی را زان شکرریز لقا سینه سینا چه خوشست

8 که صدا دارد و در کان زر صامت هم هست گه خمش بودن و گه گفت مواسا چه خوشست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر