روز و شب در بزم دوران بی‌قرارم از قصاب کاشانی غزل 211

قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

روز و شب در بزم دوران بی‌قرارم همچو دف

1 روز و شب در بزم دوران بی‌قرارم همچو دف بس‌که سیلی‌خوار دست روزگارم همچو دف

2 چون که می‌سازد به گرم و سرد طبعم روزگار زآب و آتش می‌رسد گاهی مدارم همچو دف

3 کی از این بی‌خانمانی منت از دونان کشم من که از پهلوی خود باشد حصارم همچو دف

4 زینتی جز پوست بر بالای من زیبنده نیست با غم دیبای اطلس نیست کارم همچو دف

5 گشته‌ام پنهان به زیر خرقه عریان تنی کی دگر از دهر چشم فتنه دارم همچو دف

6 در بساط نغمه‌سنجان حلقه‌ها دارم به گوش پای تا سر در محبت داغ‌دارم همچو دف

7 تا زچشم بد به هنگام حجاب ایمن بود پیش روی یار دائم بی‌قرارم همچو دف

8 تا صدای یار نگذارد ز مجلس پا برون بهر حفظ ناله‌اش پرگاروارم همچو دف

9 می‌برندم گرچه قصاب این زمان بر روی دست پیش جانان غیر افغان نیست کارم همچو دف

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر