روز و شب می نالم از بخت بد از سحاب اصفهانی غزل 37

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

روز و شب می نالم از بخت بد و چشم پر آب

1 روز و شب می نالم از بخت بد و چشم پر آب زانکه او را نیست بیداری و این را نیست خواب

2 غیر یار دلستان من که جایش در دل است کس ندیدم خانه ی خود را چنین خواهد خراب

3 نیستم آگه ز دل می دانم از خون کسی است دست سیمینی نگارین چهره زردی خضاب

4 شاهد ما پرده بردارد زروی کار خلق گرز روی دل فریب خویش بردارد نقاب

5 توبه از عشق جوانان در پیری نکرد ما و ترک عاشقی آنگاه در عهد شباب!

6 گر نه جانی از چه در باز آمدن داری درنگ ورنه عمری از چه در رفتن چنین داری شتاب؟

7 کرده یار آهنگ رفتن با رقیب آمد به بزم در دلم از چیست تا در عین وصل این اضطراب؟

8 داشت با چشم (سحابش) چشم گریان نسبتی گر به جای قطره خون می‌ریخت از چشم سحاب

عکس نوشته
کامنت
comment