-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز و شب از بس که محو آن میان گردیدهام موی میترسم برآید عاقبت از دیدهام
2 صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم نام خود را از زبان هیچکس نشنیدهام
3 اشک رنگین، داغ حرمان، زخم رشک مدعی وه چه گلها بهر تابوت تمنا چیدهام
4 بر تنم هر جا که اشک افتد، برآید دود از آن از تف تبهای هجران تاب از بس دیدهام
5 عیبپوشی سهل باشد، عیب نادیدن خوشست چشم من روشن که دایم صاحب این دیدهام
6 فرصت عشرت ز کف ندهم به هرجایی که هست گریه تا بس کردهام بر بخت خود خندیدهام
7 گل به بستر تا نیفشانی نمیخوابی و من شمعسان با شعله در یک پیرهن خوابیدهام
8 از سیهروزی رهایی چون بیا بد دل، که من هر رگ او را به تار زلف او تابیدهام
9 همچو من در پیش یار بیوفای خود کلیم زود نتوان خار شد، عمری وفا ورزیدهام