- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر که سنبلم از جیب پیرهن بکشی گمان برم که رگ جانم از بدن بکشی
2 شود کنار و برم بی تو باغ عریانی که غارتش کنی و سنبل و سمن بکشی
3 شبم به هم زده یارب تو انتقام مرا ز صبح ظالم قطاع تیغ زن بکشی
4 شکسته شد صنم عیشم از خلیل صباح تو داد من صمد از این صنم شکن بکشی
5 به نخل عمر نیابد خزان پیری راه به نوبهار اگر باده کهن بکشی
6 به سایه گل تو آن گیاه بی کارم که سر اگر بکشم، بیخم از چمن بکشی
7 خطاب غمزه خمار تو به من زآنست که مست حرف خودم سازی و سخن بکشی
8 ز چشم هندوی تو این مزاج می آید که صندلم به جبین پیش برهمن بکشی
9 عنان طبع تو در دست ناز و بدخویی است عجب نباشد اگر سر ز خویشتن بکشی
10 اسیر کرده تو از خوشی نیارد یاد چو طفل خاطرش از خویش و از وطن بکشی
11 مقید لب شیرین مکن «نظیری » دل که خسرو ار شوی اندوه کوهکن بکشی