1 ای داده به باد عمر از نادانی تو قیمت عمر خویش کی میدانی؟!
2 فردا که به زیر خاک تنها مانی گویی که کنم توبه ولی نتوانی!
1 بس که هستی همه سامان وجود عدم است ساز قانون بقا را ز فنا زیر و بم است
2 دوستان بیهوده در عالم امکان هرگز دلآسوده مجویید که بسیار کم است!
1 هرکه نوشد از قضا گر جام مشحون تو را میکند درس ادب نیرنگ افسون تو را
2 در طریق عشق اندر وسعتآباد جنون نگذرد غیر از سمند وهم هامون تو را!
1 هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا!
2 از خیال قامتش اکنون عصا میبایدم بار سنگین فراقش کرده خم دوش مرا