درویشی به مناجات در میگفت: یا رب بر بدان رحمت كن كه بر نیكان خود رحمت كردهای كه مر ایشان را نیک آفریدهای. ,
عاقل چون خلاف اندر میان آمد بجهد و چو صلح بیند لنگر بنهد که آنجا سلامت بر کران است و اینجا حلاوت در میان. ,
مقامر را سه شش میباید، ولیکن سه یک میآید. ,
1 خلیلی الهدی انجی و اصلح ولکن من هداه الله افلح
2 نصیحت نیکبختان گوش گیرند حکیمان پند درویشان پذیرند
1 ما همه چشمیم و تو نور ای صنم چشم بد از روی تو دور ای صنم
2 روی مپوشان که بهشتی بود هر که ببیند چو تو حور ای صنم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم