- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دنیی ارچه ز حرص دلبر تست دست زی او مبر که مادرِِ تست
2 گر نهای گبر پس به خوش سخنیش مادرِ تست چون کنی به زنیش
3 همچو قرعه برای فالش دار گه بیندازش و گهی بردار
4 گرچه گزدم ز نیش بگزاید دارویی را همت به کار آید
5 مار اگرچه به خاصیت بدخوست پاسبانِ درخت صندل اوست
6 چون ز بانگ سگان شوی دلتنگ سنگ برگیر و ده سگان را سنگ
7 وآن سگی را که کرد پای افگار نان بیسوزنش مده زنهار
8 مورکی را اگر بیازاری چیره گردی به ظلم و خونخواری
9 از پی رستن از سرای خسان حیله کن لیک بد به کس مرسان
10 با خسان خود نشست و خاست مکن قطع کردن ز خس رواست مکن
11 پس اگر ناگهی درافتادی سازگاری بهست و دل شادی
12 باش بر دست راست همچو بهشت دوزخ از دست چپ شناس و کنشت
13 باز بر دست راست رَو چونان بافر و دست دست دستان مان
14 راست بر دست راست رَو رستی ورنه کج رَو چو عهد بشکستی
15 من ندیدم سلامتی ز خسان گر تو دیدی سلام من برسان
16 چون ترا گشت نوش وحدت بیش بده آن نوش را به حدّت نیش