- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی ز حسن طلعت این دلبران یغمایی
2 ز تنگ شکر مصری برون نیاورند به لطف شکر تنگ تو در شکر خایی
3 کمر که بستهای، ای ماه، بر میان شب و روز مگر به کشتن ما بستهای که نگشایی؟
4 اگر به مصر غلامی عزیز شد چه عجب؟ به هر کجا که تو رفتی عزیز میآیی
5 چو روی باز کنی نیستی کم از یوسف چو غنج و ناز کنی بهتر از زلیخایی
6 برو تو شهر بگو: تا دگر نیارایند کزان جمال تو خود شهرها بیارایی
7 در سرای توبیتالمقدسست امروز رخ تو قبلهٔ شوریدگان شیدایی
8 به جنگ رفتن سلطان دگر چه محتاجست؟ که چون تو شاه سوارش به صلح میآیی
9 ز چین زلف تو چون اوحدی حدیثی گفت برو مگیر، که آشفته بود و سودایی
10 چو هندوانت اگر سر به بندگی ننهد به دست خود چو فرنگش بزن به رسوایی