دلی نسیم به عید بهار از اسیر شهرستانی غزل 454

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

دلی نسیم به عید بهار می بندد

1 دلی نسیم به عید بهار می بندد که پای خود به حنای غبار می بندد

2 جنون که هیچ ندارد به عقل ویرانی در خرابه ندانم چکار می بندد

3 یکی است دوزخ کین و حصار صافدلی چه می گشاید از اینها چکار می بندد

4 علاج کین سپهر است ترک طول امل زبان خصم به افسون مار می بندد

5 اسیر در سر کوی تو می گشاید دل دری به روی غم روزگار می بندد

عکس نوشته
کامنت
comment