- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی نسیم به عید بهار می بندد که پای خود به حنای غبار می بندد
2 جنون که هیچ ندارد به عقل ویرانی در خرابه ندانم چکار می بندد
3 یکی است دوزخ کین و حصار صافدلی چه می گشاید از اینها چکار می بندد
4 علاج کین سپهر است ترک طول امل زبان خصم به افسون مار می بندد
5 اسیر در سر کوی تو می گشاید دل دری به روی غم روزگار می بندد