- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دگر ره گفت کای دریای دربار چو در صافی و چون دریا عجب کار
2 عجب دارم زیارانی که خفتند که خواب دیده را با کس نگفتند
3 همه گفتند چون ما در زمین آی نگوید کس چنین رفتم چنین آی
4 جوابش داد دانای نهانی که نقد این جهانست آن جهانی
5 نگنجد آن ترنم اندرین ساز مخالف باشد ار برداری آواز
6 نفس در آتش آری دم بگیرد و گر آتش در آب آری بمیرد