پدر گفتش تو از عطار نیشابوری الهی نامه 1110

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

پدر گفتش تو زنهار این میندیش

1 پدر گفتش تو زنهار این میندیش که برگیرم خیال شهوة از پیش

2 ولی چون تو ز عالم این گزیدی هم این گفتی و هم این را شنیدی

3 بدان مانست کز صد عالم اسرار نهٔ تو جز ز یک شهوة خبردار

4 منت زان این سخن گفتم بخلوت که تا بیرون نهی گامی ز شهوت

5 چو با عیسی توان هم راز بودن که خواهد با خری انباز بودن

6 چرا با خر شریک آئی به شهوت چو با عیسی توان بودن بخلوت

7 چو یک دم بیش نیست این شهوة آخر ازان به جاودانی خلوة آخر

8 چودایم می‌کند باقیست خلوت زمانی در گذر یعنی ز شهوت

9 ز شهوة نیست خلوة هیچ مطلوب کسی کین سر ندارد هست معیوب

10 ولیکن چون رسد شهوة بغایت ز شهوة عشق زاید بی‌نهایت

11 ولی چون عشق گردد سخت بسیار محبّت از میان آید پدیدار

12 محبّت چون بحد خود رسد نیز شود جان تو در محبوب ناچیز

13 ز شهوة درگذر چون نیست مطلوب که اصل جمله محبوبست محبوب

14 اگر کُشته شوی در راه او زار بسی به زانکه در شهوة گرفتار

عکس نوشته
کامنت
comment