1 پدر داده بودش گه کودکی به آذار طوس آن حکیم ذکی
2 به مرگ خداوندش آذار طوس تبه کرد مر خویشتن بر فسوس
1 ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
1 الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور
1 همیشه سر زلف آن سیمتن گره بر گره یا شکن بر شکن
2 بپیچد همی چون من از عشق او گره بر بنفشه شکن بر سمن