د‌ی ترنگی از شکست ساغرم از بیدل دهلوی غزل 411

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

د‌ی ترنگی از شکست ساغرم ‌کل ‌کرد و ریخت

1 د‌ی ترنگی از شکست ساغرم ‌کل ‌کرد و ریخت ششجهت ‌کیفیت چشم ترم‌ گل‌ کرد و ریخت

2 شب چو شمعم وعدهٔ دیدار در آتش نشاند تا سحر آیینه از خاکسترم‌گل‌کرد و ریخت

3 خلوت رازم بهشت غیرت طاووس‌ گشت رنگها چون حلقه بیرون درم‌ گل‌کرد و ریخت

4 تا تجرد از اثر پرداخت اجزای مرا سایه همچون ‌مو، ز جسم‌لاغری ‌گل ‌کرد و ریخت

5 ای هوس دیگر چه دکان قیامت چیدنست برکف خونی‌که چون‌گل در برم‌ گل‌کرد و ریخت

6 سیر این باغم‌کفیل یک سحر فرصت نبود خنده واری تاگریبان بر درم‌گل‌کرد و ریخت

7 سرنگون شرم عصیان را چه عزت‌،‌ کو وقار آبروی من ز دامان ترم ‌گل ‌کرد و ریخت

8 داغم از اوج و حضیض دستخاه انفعال بر فلک‌هم یک‌عرق‌وار اخترم گل‌کرد و ریخت

9 سعی مژگان جز ندامت‌ساز پروازی نداشت بسکه ماندم نارسا اشک از پرم‌ گل‌ کرد و ریخت

10 صفحه‌ام یاد که آتش زد که تا مژگان زدن صد نگاه واپسین از پیکرم گل کرد و ریخت

11 هیچ فردوسی به سامان دل خرسند نیست خاک هم ‌گر خواست ریزد بر سرم گل کرذ و ریخت

12 تا بپوشم بیدل آن‌گنجی‌که در دل داشتم عالم ویرانی از بام و درم گل کرد و ریخت

عکس نوشته
کامنت
comment