-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی روی تو گر گریه به اندازه کند چشم بر هر مژه توفان دگر تازه کند چشم
2 تا کس نشود محرم مخمور نگاهت دست مژه سد ره خمیازهکند چشم
3 باز آی که چون شمع به آن شعلهٔ دیدار داغکهن خویش همان تازهکند چشم
4 این نسخهٔ حیرت که سواد مژه دارد بیش از ورقی نیست چه شیرازه کند چشم
5 هم ظرفی دریا قفس وهم حبابست با دل چقدر دعوی اندازهکند چشم
6 چون آینه یک جلوه ازین خانه برون نیست از حیرت اگر حلقهٔ دروازه کند چشم
7 عالم همه زان طرز نگه سرمه غبارست یارب ز تغافل نفسی غازه کند چشم
8 کو ساز نگاهیکه بود قابل دیدار گیرم که هزار آینه شیرازه کند چشم
9 از حسرت دیدار قدحگیر وصالیم مخمور لقای تو ز خمیازه کند چشم
10 بیدل چمن نازگلی خنده فروش است امید که زخم دل ما تازه کند چشم