گریه نتوانست غم را از دل از طبیب اصفهانی غزل 66

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد

1 گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد

2 از غمت ای گوهر نایاب در بحر وجود سر فرو هر کس به جیب خویش چون گرداب برد

3 باده عشرت نمی نوشد ز جام آفتاب هر که از پیمانه دل لذت خوناب برد

4 می توان برد از ریاضت در حریم وصل راه رشته در آغوش گوهر ره زپیچ و تاب برد

5 بی تو در گلشن فغانم بسکه با غم آشناست شبنم بیدار را در بستر گل خواب برد

6 دشمنان را دل مگر سوزد بحال من طبیب روزگار آخر مرا از خاطر احباب برد

عکس نوشته
کامنت
comment