- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد
2 از غمت ای گوهر نایاب در بحر وجود سر فرو هر کس به جیب خویش چون گرداب برد
3 باده عشرت نمی نوشد ز جام آفتاب هر که از پیمانه دل لذت خوناب برد
4 می توان برد از ریاضت در حریم وصل راه رشته در آغوش گوهر ره زپیچ و تاب برد
5 بی تو در گلشن فغانم بسکه با غم آشناست شبنم بیدار را در بستر گل خواب برد
6 دشمنان را دل مگر سوزد بحال من طبیب روزگار آخر مرا از خاطر احباب برد