- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو خشک است جبین یک دو عرق آینهگر شو
2 حیف است رعونت دمد از جوهر ذاتت گرتیغ کنندت تو چو آیینه سپر شو
3 جبیی که نداری نفسی نذر جنون کن گر شب دمد از محفل امکان تو سحر شو
4 تسلیم ز احباب تغافل نپسندد گرنیست ادب سر به زمین دست به سر شو
5 ضبط من و ما انجمن آرای شهود است چون سرمه زتنبیه زبان نور نظرشو
6 گر حسن کلام آینهدار دم پیریست در خلق ضیافتکدهء شیر و شکر شو
7 ای بیخبر از صحبت جاوید قناعت مستسقی بیحاصلی آبگهر شو
8 امید سلامت به جز آفات ندارد کشتی شکن و ایمن از امواج خطر شو
9 خواب عدمت به که فراموش نگردد از بیضه برون در طلب بالش پر شو
10 در نامه و پیغام یقین واسطه محو است بر هرکه رسانی خبر از یار خبر شو
11 هر حرف جنون تهمت صد پست و بلند است ای نقطهٔ تحقیق توبی زیر و زبر شو
12 بیدل به تکلف ره صحرای عدم گیر زان پیشکه گویند ازین خانه به در شو