نامنفعلی گریه کن و چون از بیدل دهلوی غزل 2590

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو

1 نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو خشک است جبین یک دو عرق آینه‌گر شو

2 حیف است رعونت دمد از جوهر ذاتت گرتیغ ‌کنندت تو چو آیینه سپر شو

3 جبیی که نداری نفسی نذر جنون کن گر شب دمد از محفل امکان تو سحر شو

4 تسلیم ز احباب تغافل نپسندد گرنیست ادب سر به زمین دست به سر شو

5 ضبط من و ما انجمن آرای شهود است چون سرمه زتنبیه زبان نور نظرشو

6 گر حسن کلام آینه‌دار دم پیری‌ست در خلق ضیافتکدهء شیر و شکر شو

7 ای بیخبر از صحبت جاوید قناعت مستسقی بیحاصلی آب‌گهر شو

8 امید سلامت به جز آفات ندارد کشتی شکن و ایمن از امواج خطر شو

9 خواب عدمت به‌ که فراموش نگردد از بیضه برون در طلب بالش پر شو

10 در نامه و پیغام یقین واسطه محو است بر هرکه رسانی خبر از یار خبر شو

11 هر حرف جنون تهمت صد پست و بلند است ای نقطهٔ تحقیق توبی زیر و زبر شو

12 بیدل به تکلف ره صحرای عدم‌ گیر زان پیش‌که‌ گویند ازین خانه به در شو

عکس نوشته
کامنت
comment