- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد
2 به این یک رشته زناری که در رهن نفس دارم گسستن تا به کی چون سبحه صد جایم کمر بندد
3 به آزادی شوم چون شمع تا ممتاز این محفل گشایم رشتهٔ پایی که دستارم به سر بندد
4 به هم چشمان خیال امتیازم آب میسازد خدایا قطرهام بیرون این دریا گهر بندد
5 ز حاصل قطع خواهش کن که این نخل گلستان را به طومار نمو مهر است در هرجا ثمر بندد
6 جهان افشاگر راز است بر غفلت متن چندان که ناهنجاریت در خانهٔ آیینه خر بندد
7 جنون گل عیانست از گریبانچاکی اجزا که وحشت برکشد از سنگ و خفت بر شرر بندد
8 جهانی در غبار ما و من ماند از عدم غافل حذر از سیر صحرایی که راه خانه بربندد
9 به بزم عشق پر بیجرأت تمهید زنهارم مگر اشکی چو مژگان بر سرانگشتم جگر بندد
10 وفا تا از حلاوت نگسلاند ربط چسبانم حضور بوریا یارب به پهلویم شکر بندد
11 ز بس وارستگی میجوشد از بنیاد من بیدل پرنگ، الفت نگیرد نقش من نقاش گر بندد