هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک از بیدل دهلوی غزل 957

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد

1 هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد

2 به این یک رشته زناری که در رهن نفس دارم گسستن تا به کی چون سبحه صد جایم کمر بندد

3 به آزادی شوم چون شمع تا ممتاز این محفل گشایم رشتهٔ پایی که دستارم به سر بندد

4 به هم چشمان خیال امتیازم آب می‌سازد خدایا قطره‌ام بیرون این دریا گهر بندد

5 ز حاصل قطع خواهش کن که این نخل گلستان را به طومار نمو مهر است در هرجا ثمر بندد

6 جهان افشاگر راز است بر غفلت متن چندان که ناهنجاریت در خانهٔ آیینه خر بندد

7 جنون گل عیانست از گریبان‌چاکی اجزا که وحشت برکشد از سنگ و خفت بر شرر بندد

8 جهانی در غبار ما و من ماند از عدم غافل حذر از سیر صحرایی که راه خانه بربندد

9 به بزم عشق پر بی‌جرأت تمهید زنهارم مگر اشکی چو مژگان بر سرانگشتم جگر بندد

10 وفا تا از حلاوت نگسلاند ربط چسبانم حضور بوریا یارب به پهلویم شکر بندد

11 ز بس وارستگی می‌جوشد از بنیاد من بیدل پرنگ‌، الفت نگیرد نقش من نقاش گر بندد

عکس نوشته
کامنت
comment