-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پنبه ها بر روی داغ از آتش دل در گرفت وقت مرهم خوش که بازم سوختن از سر گرفت
2 سرکشی با خاکساران کی بجائی می رسد سرو من از خاک نتوان سایه خود برگرفت
3 من کجا، بد گردی افلاک و انجم از کجا خاطرم در بزم عیش از گردش ساغر گرفت
4 گلستان چون ساقی مستان ندارد گلبنی تا گل ساغر ازو چیدم گل دیگر گرفت
5 از خشن پوشی برون آورد فیض گلخنم تن قبای تن نما اکنون ز خاکستر گرفت
6 بستگی در کار عاشق مایه کام دلست رشته نتواند گهر را بی گره در بر گرفت
7 اشک را در چشم از لخت جگر نتوان شناخت طفل خودسر بود رنگ همنشینان برگرفت
8 برنمی خیزد کلیم، از بستر راحت تنم پیکر و بستر ز خون دل به یکدیگر گرفت