1 فساد عصر حاضرشکار است سپهر از زشتی او شرمسار است
2 اگر پیدا کنی ذوق نگاهی دو صد شیطان ترا خدمتگزار است
1 شنیدم مرگ با یزدان چنین گفت چه بی نم چشمن کز گل بزاید
2 چو جان او بگیرم شرمسارم ولی او را ز مردن عار ناید
1 سحر با ناقه گفتم نرم تر رو که راکب خسته و بیمار و پیر است
2 قدم مستانه زد چندان که گوئی بپایش ریگ این صحرا حریر است
1 دو دسته تیغم و گردون برهنه ساخت مرا فسان کشیده بروی زمانه آخت مرا
2 من آن جهان خیالم که فطرت ازلی جهان بلبل و گل را شکست و ساخت مرا
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران