- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخود نظر کن اگر می خوهی که جان بینی بجان که آنچه ز جان خوشترست آن بینی
2 دل شکسته ما در نظر کجا آید ترا که در تن خود بنگری و جان بینی
3 ترا بباغ چه حاجت بود که هر ساعت ز روی خویش در آیینه گلستان بینی
4 وگر تو می خوهی ای عاشق دقیق نظر کزو سخن شنوی یا ازو دهان بینی
5 پس از هزار تأمل اگر سخن گوید چو نیک در نگری زآن دهان نشان بینی
6 ز موی هم نکنی فرق آن میانی را که در میانه آن موی تا میان بینی
7 درون پیرهن آبیست منعقد تن او که چون تو در نگری روی خود در آن بینی
8 بیا که با جگر تشنه در پی آن آب ز دیده بر رخ من چون دل روان بینی
9 چو چشم و ابروی او بنگری هراسان باش ز ترک مست که نزدیک او کمان بینی
10 وگر نداری آن بخت سیف فرغانی که چون دلی بدهی روی دلستان بدهی
11 بنیکوان نظری کن که بوی او آید ز رنگ حسن که در روی نیکوان بینی