1 مبارک باد میگویند شه را جهانی بسته صف در خدمت او
2 ولیکن من بعکس جمله هستم مبارکباد گوی خلعت او
3 چرا زان رو که خلعت شد مشرف به تشریف قبول حضرت او
1 کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد ننشست با رقیبی و آزار من نکرد
2 یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد
1 یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
2 چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
1 چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد چه کارها که به فرمودهٔ فراق نکرد
2 زمانه وصل ترا سد سبب مهیا ساخت ولی چه سود که اقبالم اتفاق نکرد