- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیامد بر پور بیمار خویش ببوسید رویش ز اندازه بیش
2 بگفت ای روان تن پاک من دل آزرده فرزند غمناک من
3 بمان یادگار از نیاکان خویش شهنشاه، بر جای پاکان خویش
4 در این دشت نبود تو را سر نوشت شهادت که بینی بسی خوب وزشت
5 تو باید سرم رابه روی سنان ببینی به دست بد اختر سنان
6 تو باید چهل روز در راه شام روی همره آل خیرالانام
7 تو باید سرم را ببینی به طشت به پیش آیدت سخت تر سرگذشت
8 بگفت این و اشک از دو دیده سترد بدو ارث و علم امامت سپرد
9 به تخت ولایت نمودش خدیو که بندد سلیمان صفت دست دیو
10 سپس کرد بدرود اهل حرم ببخشید آرامش از درد و غم