-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا بیا که تو از نادرات ایامی برادری پدری مادری دلارامی
2 به نام خوب تو مرده ز گور برخیزد گزاف نیست برادر چنین نکونامی
3 تو فضل و رحمت حقی که هر که در تو گریخت قبول می کنیش با کژی و با خامی
4 همیزیم به ستیزه و این هم از گولیست که تا مرا نکشی ای هوس نیارامی
5 به هیچ نقش نگنجی ولیک تقدیرا اگر به نقش درآیی عجب گل اندامی
6 گهی فراق نمایی و چاره آموزی گهی رسول فرستی و جان پیغامی
7 درون روزن دل چون فتاد شعله شمع بداند این دل شب رو که بر سر بامی
8 مرادم آنک شود سایه و آفتاب یکی که تا ز عشق نمایم تمام خوش کامی
9 محال جوی و محالم بدین گناه مرا قبول مینکند هیچ عالم و عامی
10 تو هم محال ننوشی و معتقد نشوی برو برو که مرید عقول و احلامی
11 اگر ز خسرو جانها حلاوتی یابی محال هر دو جهان را چو من درآشامی
12 ور از طبیب طبیبان گوارشی یابی مکاشفی تو بخوان خدا نه اوهامی
13 برآ ز مشرق تبریز شمس دین بخرام که بر ممالک هر دو جهان چو بهرامی