1 ای بیخردان طور تعین نگزینید با سجده بسازید که اجزای زمینید
2 درکارگه شیوه تسلیم، عروجیست چندانکه نشان کف پایید جبینید
3 اینجا طرب وهم اقامت چه جنون است در خانه نیرنگ حنابندی زینید
4 امروز پی نام و نشان چند دویدن فردا که گذشتید نه آنید نه اینید
5 اندیشهٔ هستی کلف همت مردست دامن ز غباری که نداربد بچینید
6 چون شمع هوس سر به هوا چند فرازید گاهی زتکلف ته پا نیز ببینید
7 زین نسبت دوری که به هستیست عدم را کم نیستکه چون ذره به خورشید قرینید
8 در عالم تجرید چه فرصت شمریهاست تا صبح قیامت نفس باز پسینید
9 رفتید و نکردید تماشای گذشتن ای کامن دمی چند به یکجا بنشینید
10 هرچند نفس ساز کند صور قیامت در حوصلههای مگس و پشه طنینید
11 عنقا چه نشان میدهد از شهرت موهوم چشمی بگشایید که نام چه نگینید
12 تمثال غبار من و مایید چو بیدل صد سال گر آیینه زدایید همینید
دیدگاهها **