- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیار ساقی از آن می که هست آب حیات بده به خضر دلم وارهانش از ظلمات
2 از آن شراب که جان و دلم از او یابد ز قید جسم خلاص و ز بند نفس نجات
3 از آن شراب که ریحان روح ارواح است از آن شراب که بخشد حیات بعد ممات
4 مئی که جان بتن مرده در دمد بویش مئی که زندگی یابند ازو عظام رفات
5 بیار و بر دل و جان مرده ما ریز ببین سرایت ارواح راح در اموات
6 چه خوش بود که ترا بی جهت توان دیدن اگر چه روی تو پیداست در جمیع جهات
7 بیا و جلوه کنان برگذر ز منظر دل که منظری به ازو نیست درگه جلوات
8 بیا که خلوت پاک از برای تو خالی است از آنچه میل تو پیوسته است با خلوات
9 نظر بسوی دل مغربی کن ای دلبر ببین که روی چه خوش مینماید این مرآت