-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ساقیا بر سرم نور پاش که از حدّ مستی گذشت انتعاش
2 ز عشقست تا روز مستیش پود بجز ساقی من از دل خوش قماش
3 پیاپی بده ساقیا جام می که بی مستیم نیست ممکن معاش
4 بده سفال شکسته میم اگر جام زرین نباشد مباش
5 اگر محتسب گویدم درچهٔ بگویم شرابست و مستیست فاش
6 چه پنهان کنم از که پنهان کنم بداند کسی گو بدان هر که باش
7 چو نتوانی از حق نهفتن گنه چه ترسی ز واعظ بترس از خداش
8 مرا از درون هست مستی ندام که دارم ز خود بادهٔ بی تلاش
9 می کهنهام ار برون نو بنو فزاید بدل دم بدم انتعاش
10 ز می آنقدر خرقهام پاک نیست که پیر مغانش نگیرد بلاش
11 بنوش آنچه در ساغرت میکنند ترا نیست کاری بدرد وصفاش
12 سر توبه را گر ببرند فیض ز چشمان ساقی دهد خونبهاش