- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که مردم و بر راه چشم جان بازست به گفتگوی تو زخم مرا دهان بازست
2 به خون ما اگرت میل هست مانع نیست می مغانه سبیل و در مغان بازست
3 چو یوسفی تو که از مصر حسن چون تو کسی برون نیامده تا راه کارون بازست
4 در آرزوی نثار قدوم تو همه شب گهر فروش دو چشم مرا دکان بازست
5 نمی رود چو گرسنه ولی چه سود از این که خوان وصل پر و دست میهمان بازست
6 چو بلبل قفسم من ازین چه ذوق مرا که گل شکفته و درهای بوستان بازست
7 صمد به جای صنم بر زبانم آمده است بتم فتاده و زنارم از میان بازست
8 دعا کنید به وقت شهادتم او را که آن دمی است که درهای آسمان بازست
9 مکن شتاب «نظیری » به کار جان بازی که چشم کارشناسان کاردان بازست