بیا که مردم و بر راه از نظیری نیشابوری غزل 118

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

بیا که مردم و بر راه چشم جان بازست

1 بیا که مردم و بر راه چشم جان بازست به گفتگوی تو زخم مرا دهان بازست

2 به خون ما اگرت میل هست مانع نیست می مغانه سبیل و در مغان بازست

3 چو یوسفی تو که از مصر حسن چون تو کسی برون نیامده تا راه کارون بازست

4 در آرزوی نثار قدوم تو همه شب گهر فروش دو چشم مرا دکان بازست

5 نمی رود چو گرسنه ولی چه سود از این که خوان وصل پر و دست میهمان بازست

6 چو بلبل قفسم من ازین چه ذوق مرا که گل شکفته و درهای بوستان بازست

7 صمد به جای صنم بر زبانم آمده است بتم فتاده و زنارم از میان بازست

8 دعا کنید به وقت شهادتم او را که آن دمی است که درهای آسمان بازست

9 مکن شتاب «نظیری » به کار جان بازی که چشم کارشناسان کاردان بازست

عکس نوشته
کامنت
comment