1 بیا، که صفهٔ ما بوریای میکده بس به خورخانه نسیم هوای میکده بس
2 ز میر و خواجه ملولیم، بعد ازین همه عمر حضور و صحبت رند و گدای میکده بس
3 به منعمان بهل آواز چنگ رندان را ترانهٔ سبک از جار تای میکده بس
4 ز قلیههای بزرگان سر که پیشانی مرا سه جرعهٔ بر ناشتای میکده بس
5 گرم به صفهٔ صدر ملک نباشد بار نشستنم به میان سرای میکده بس
6 مرا به صومعه، گو: شیخ شهریار مده سر مرا به جهان خشتهای میکده بس
7 گر اوحدی دگری را دعا کند گو: کن مرا دعای مغان و ثنای میکده بس