-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که ساقی ما بی نقاب جلوه نمود ببین در آینه ی جام چهره ی مقصود
2 سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد به آب چشم صراحی و سوز سینه ی عود
3 ز هر دری که درآید همای دولت عشق نشان بخت بلندست و طالع مسعود
4 دلی که بی خبر از اصل جوهر نظرست اگر در آینه ی جان کند نظاره چه سود
5 تو آن گلی که جهانی درین چمن هر دم نسیم لطف تو می آرد از عدم به وجود
6 ازین شراب که لعلت بمی پرستان داد بیکدو ساغر دیگر نهند سر بسجود
7 خوش آنکه مست بخاک درت سپارم جان نهاده در قدمت چهره ی غبارآلود
8 ز خیل فتنه چو خیزد غزال مشکینی شکار غمزه ی صید افگن تو خواهد بود
9 فغانی از نظر یار همچو نرگس مست شبی نرفت که بی ساغر طرب نغنود