بیا که دانه از جلال الدین محمد مولوی غزل 1214

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس

1 بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس

2 بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند بیا بیا که حریفان تو را غلام مترس

3 بیا بیا به شرابی و ساقیی که مپرس درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس

4 شنیده‌ای که در این راه بیم جان و سر است چو یار آب حیاتست از این پیام مترس

5 چو عشق عیسی وقتست و مرده می‌جوید بمیر پیش جمالش چو من تمام مترس

6 اگر چه رطل گرانست او سبک روحست ز دست دوست فروکش هزار جام مترس

7 غلام شیر شدی بی‌کباب کی مانی چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس

8 حریف ماه شدی از عسس چه غم داری صبوح روح چو دیدی ز صبح و شام مترس

9 خیال دوست بیاورد سوی من جامی که گیر باده خاص و ز خاص و عام مترس

10 بگفتمش مه روزه‌ست و روز گفت خموش که نشکند می جان روزه و صیام مترس

11 در این مقام خلیلست و بایزید حریف بگیر جام مقیم و در این مقام مترس

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر