بیا که ساز از اقبال لاهوری پس چه باید کرد؟ 17

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است

1 بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است درون پردهٔ او نغمه نیست فریاد است

2 زمانه کهنه بتان را هزار بار آراست من از حرم نگذشتم که پخته بنیاد است

3 درفش ملت عثمانیان دوباره بلند چه گویمت که به تیموریان چه افتاد است

4 خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجا که این زمین ز طلسم فرنگ آزاد است

5 هزار مرتبه کابل نکوتر از دهلی است که آن عجوزه عروس هزار داماد است

6 درون دیده نگه دارم اشک خونین را که من فقیرم و این دولت خدا داد است

7 اگرچه پیر حرم ورد لااله دارد کجا نگاه که برنده تر ز پولاد است

عکس نوشته
کامنت
comment